سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا شیفته دلداده بدان که نام نیکش بر زبانها افتاده [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :5
بازدید دیروز :1
کل بازدید :113067
تعداد کل یاداشته ها : 40
103/9/4
10:37 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
ققنوس آسمانی[15]
درنگی نیست مارا در ره عشق/ شتاب لحظه ها پا در رکاب است

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی آقاشیر تکنولوژی کامپیوتر حباب زندگی صمیمی با خواهرم راهنما گل نرگس خاک انداز حزب اللهی مدرنیته قلبی از یخ قلبی از یخ قدرت شیطان مجله نسل جوان بیسیم چی دل سخن دل کسی که مثل هیچکس نیست همیشه در رویا بزرگترین پایگاه نشر اس ام اس عشق الهی دختر تنها اولین شب آرامش آپارنا فاشیون انجمن های ایران دانلود عکس های جالب استاد محمدرضا شجریان روایت های اسمانی سایت شهید آوینی آخرین اخبار سینمای ایران و جهان تبدیل انلاین ارز پایگاه اطلاع رسانی حسین مداحی کامپیوتر/ موبایل/ قالب/ کد و... سعید حق داد اینجا چراغی روشن است چی چگونه کار می کند؟ دانلود آهنگهای درخواستی سایت تخصصی دانلود رنگ جوانی داداش رضا و آبجی شبنم و دوستان کانون گفتمان قرآن اندیشه قم رویاهای کلاسیک گالری عکس مسلمانان شیعه نیوز دیکشنری آنلاین فارسی با تکنولوژی Ajax جالب ترین نرم افزارها بهداشت جنسی خانم ها بهداشت جنسی مردان گالری عکس مسلمانان بانک فیلم و صوت مذهبی زیارت حرم امام رضا بصورت انلاین عشق دل سوز ترفندها و بازیهای کامپیوتری تا ریشه هست، جوانه باید زد...

سلام

من برگشتم. تلفنمون درست شد.

اومدم بگم آلبوم زندگی از سعید مدرس رو حتما گوش کنین

مطمئنم که خوشتون میاد.

یاعلی


86/6/20::: 5:28 ع
نظر()
  
  

سلام.

اومدم بگم که بعلت تعمیرات خط تلفن تا اطلاع ثانوی به اینترنت دسترسی ندارم.

مواظب خودتون باشید.

یا علی


  
  

از دیشب تصمیم داشتم که امروز رو روزه بگیرم. صبح که از خواب پا شدم ساعت 5ونیم بود و نماز قضا شده بود. خواب مونده بودم چون دیشب دیر خوابیده بودم.

ساعت یک ربع به هفت بیدار شدم. تا نماز صبح قضا رو بخونم و آماده شوم شد 7و بیست و پنج. رفتم تا چهارراه. اتوبوسهای کرایه ای مطهری اومد و به خیال اینکه با این شاید به موقع برسم سوار شدم. تا برسم سر مطهری 8 بود.125تومن پرداخت کردم و منتظر اتوبوس شدم. از بدشانسی من اتوبوس مربوطه 8و شانزده رسید درحالیکه 8 و ربع کارت زنی بسته می شد.

تا برسم شد بیست دقیقه به 9. تو بخش سوپروایزرمون دعوام کرد که دیر رسیدم. بیمارارو دیدم. ظهر برگشتم و کارای کامپیوتریم رو انجام دادم. ساعت 4 با دوستم قرار داشتیم که بریم مولودی امام زمان در دانشکده روانشناسی. دوستم حدود 5 رسید. گفت که راننده آژانسی که آورده بودتش کلی معطلش کرده و بیخودی تو خیابونا گردونده بودتش. تا حدود 6 با مسئولین آژانس بصورت تلفنی دعوا می کرد. حرکت کردیم . چون راه را بلد نبودیم پرسان پرسان سوار یک اتوبوس شدیم. از بد شانسی ما اتوبوس بین راه در بزرگراه تصادف کرد و اون هم چه تصادفی. راننده ها با هم با اسلحه های سرد دعوا می کردن و خون و خونریزی بود.ما که ترسیده بودیم پیاده شدیم با یک ماشین تا بخشی از راه را رفتیم. کلی پیاده روی کردیم تا دانشکده را پیدا کردیم. مراسم 4تا 7 بود که ما حدود 7 رسیدیم . لحظات آخر مجلس هم واقعا تاثیرگذار بود. دعای فرج خواندیم. بیرون نشستیم تا اذان شد. افطار کردیم.(دوستم هم بخاطر من چیزی نخورده بود). شیرینی خوردیم. می خواستیم بریم خونه که تو حیاط چشممون خورد به درخت سنجد. سنجدهاش هنوز کامل نرسیده بودن ولی قابل خوردن بودن. چیدیم و خوردیم.

حرکت کردیم.ساعت حدود 8 بود. خیابانها شلوغ و ترسناک بود. تصمیم گرفتم با آژانس برم. ماشینش 25 دقیقه طول کشید تا اومد.با دوستم خداحافظی کردم و رفت.آژانس 3500تومن گرفت و من رو ساعت 9 رساند خونه.  

امروز گرچه خیلی خسته شدم ولی واقعا بهم خوش گذشت.


86/6/5::: 10:39 ع
نظر()
  
  

 

توی زندگی گاهی اوقات شرایطی پیش میاد که آدم حس می کنه از بقیه عقب تره. حس می کنه خدا دیگه دوستش نداره یا شاید می خاد ازش امتحان بگیره ولی انقدر این امتحان سخته که آدمو حسابی ناامید می کنه. می دونم باید صبور بود . باید به لطف خدا همیشه امیدوار بود. همین که سالم هستیم خودش بالاترین نعمته. ولی خب خیلی وقتها این مسئله یادمون میره. دست خودمون نیست. بهم حق بدین...

امروز دوستم اس ام اس زد که کارشناسی ارشد قبول شده. از اینکه اون قبول شد خوشحال شدم ولی راستش بهش حسودی کردم. گرچه امسال خوب درس نخواندم و نبایستی هم انتظار قبولی می داشتم ولی باز از اینکه قبول نشدم ناراحت شدم. حس کردم از دوستم عقب افتادم. می دونم که برای سال دیگه اصلا انگیزه درس خواندن ندارم. گذاشتم به حساب قسمت و حکمت. شاید خدا برام چیز بهتری در نظر گرفته که نخواست قبول بشم. ناشکری نمی کنم  بیشتر از دست خودم و تنبلی هام ناراحت شدم.

امیدوارم امسال به خوبی تموم بشه. پر از موفقیت و سلامتی برای خانواده ام، دوستانم و خودم. ان شاءالله


86/6/3::: 8:43 ع
نظر()
  
  

 

امروز می خواستم یک سری از آلبومهای موسیقی که در کامپیوترم جای زیادی گرفته بود رو بریزم تو دی وی دی. گرچه آخرش هم نتونستم اون فایلها رو بریزم ولی عوضش چندتا چیز یاد گرفتم:

1. در تجربه دی وی دی اول فهمیدم که نباید تا پیغام آخر برنامه، دیسک رو خارج کنم.( داشتم با برنامه نرو رایت می کردم و آخرش که کارش تموم شد و پیام داد بدون اینکه منتظر پیام - انجام شد- باشم، دیسک رو درآوردم ولی وقتی دوباره گذاشتمش اون رو نمی خوند)

2. هنگام رایت دقت کنم که طوری صندلی ام را جابجا نکنم که پایه صندلی با دکمه ری استارت کامپیوتر برخورد کند و برنامه میس شود.

3. فهمیدم که اگر با سرعت 8ایکس رایت کنم موزیک ها خونده نمی شن.

...

به هرحال گرچه خیلی اعصابم خورد شد و دی وی دی هام تموم شد ولی بالاخره خودش یک تجربه بود.


86/6/2::: 8:1 ع
نظر()
  
  

 

دیشب خبر خیلی بدی شنیدم. پدربزرگم از موتور افتاده و استخوان لگنش شکسته است. خبر دادن که فعلا در بیمارستان بستری است. بایستی عمل کنن ولی چون پدربزرگم مشکلات قلبی و دیابت و ... دارد ریسک عملش زیاد است.

دیشب خیلی برای ما سخت گذشت. امروز هم پدرم و برادرم و خواهرم رفتند شهرستان برای ملاقات پدر بزرگ مهربونمون.

اگه این نوشته رو خوندین براش خیلی دعا کنین. من دعا می کنم شما بگین آمین...

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

یا مجیب المضطر اجب المضطر بحق المضطر و نحن المضطرون

التماس دعا


  
  

 

وقتی نمی تونی چیزی رو در عالم واقعیت داشته باشی

می تونی اون رو در عالم خیال داشته باشی

نمی تونی؟؟؟


86/5/31::: 9:9 ع
نظر()